-
هیچی
جمعه 24 تیرماه سال 1390 01:49
سلام به همه دوستان گلم! بعد مدت های مدید اونم نصف شب!وقتی همه خوابن!زهرا ( دختر کوچولوم)!مامانش و خیلی های دیگه مثل اونا توی خواب ناز بسر می برن!من همچنان بیدارم و انگار نه انگار ساعت 1 و 40 دقیقه بامداده! این شب بیداری ها داره دیوونم میکنه!آخرش باید برم دکتر و یه راه حلی براش پیدا کنم! چیزی ندارم بنویسم که به حال و...
-
یاد قدیما
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 23:44
یه بار دیگه سلام! البته این سلام خیلی فرق می کنه با سلام های قبلی! میدونین چرا؟ یحتمل میدونین!این سلامیه بعد از حدود 4 سال! 4سالی که عین برق و باد گذشتن و الان من یه دختر بچه 2 ساله هم دارم! نمی دونستم دنیا اینقدر کوچیکه و زمان اینقدر سریع میگذره! حالا می فهمم که دکتر شریعتی چرا گفت « ناگهان چقدر زود دیر می شود! »...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1384 12:24
سلام به همه دوستان عزیزم خیلی خوشحالم که بعد از مدتها میتونم به وبلاگم سر بزنم و یه مطلب کوچیکی توش بنویسم وبلاگی که عشق و همه چیزم بود ... خوب توی این مدت که نبودم خیلی اتفاقا افتاده و مهم ترینش هم ازدواجم بود ازدواج با عشق پاکم ( S ) حالا دیگه ما با هم هستیم و بی هراس از همه چیز و همه کس زندگی 2 نفره خودمون رو شروع...
-
دلم گرفته آسمون
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1384 10:05
دلم گرفته آسمون ، نمی تونم گریه کنــــــــــــم شکنجه میشم از خودم ، نمی تونـم شکوه کنم انگــــاری کـــــــــوه غصه هـا تو سینه من اومده آخ داره باورم میشه خنده به مـــــــــــــــا نیومده دلـــــــــــم گرفته آسمون ، از خودتم خسته ترم تو روزگار بی کسی، یه عمره کــــــــه در به درم حتی صدای نفسم میگه کــــــــــــه...
-
وصیت
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1384 10:19
سلام به همه دوستان عزیزم البته متن یخوره غمناکه ولی خوب به نظرم قشنگ اومد گفتم بنویسمش اینجا امیدوارم که خوشتون بیاد اون انگلیسی هم یه چیز دیگس زهر جا بگذرد تابوت من غوغا به پا خیزد چه سنگین می رود این مرده از بس آرزو دارد وصیت می کنم وقتی که مردم چشمهایم را نبندید ، همه بفهمند چشم انتظارت بودم دستهایم را از تابوت...
-
می توان ...
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1384 08:14
می توان در کوچه های زندگی پاسخ لبخند را با یاس داد می توان جای غروب عشق را به طلوع ساده احساس داد می توان در خلوت شب های راز فکر رسم آبی پرواز بود می توان تا فرصت ادراک هست با خلوص یاس ها هم راز بود می توان با لهجه سرخ دعا مدتی با آسمان خلوت نمود می توان با حرفی از جنس بلور شوق را به هر دلی دعوت نمود می توان در آرزوی...
-
می شود...
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1384 09:47
سلام سلامی به گرمی خورشید به همه دوستانم و سلامی خاص برای ... دوباره یه سال دیگه هم رد شد و سال جدید اومده هیچ با خودتون فکر کردین که توی این سالی که گذشته چی بدست آوردین و چی از دست دادین؟ هیچ وقت شده که از خودتون بپرسین توی سال 83 چند نفر از دستتون به گریه افتادن و چند نفر از دستتون خوشحال ؟؟ من که راستش رو بخواین...
-
سال نو
جمعه 28 اسفندماه سال 1383 18:27
یا مقلب القلوب والابصار یامدبر اللیل والنهار یا محول الحول والحوال حول حالنا الی احسن الحال سلام به همه دوستان عزیزم پیشا پیش حلول سال نو رو به همه دوستان و همراهان تبریک میگم و سالی سرشار از زیبایی و برآورده شدن آرزو براتون آرزو می کنم. البته اگه این بلاگ اسکای بزاره امیدوارم دیگه قاتی نکنه و همیشه درست باشه سفر به...
-
قلم
جمعه 21 اسفندماه سال 1383 15:25
سلام به همه دوستان خوبم از لطفی که نسبت به من و وبلاگم دارین یه دنیا ممنونم. اینک قلمی از استخوانهایم می تراشم و برگی از دفتر قلبم پاره می کنم تا برای عزیزترین خود قطعه ای از مهر و محبت بنگارم: اگر باران بودم آن قدر می باریدم تا غبار غم ها را از دلت می شستم. اگر گل بودم شاخه ای از وجودم را به عنوان هدیه به تو می...
-
و دوباره ای کاش...
جمعه 14 اسفندماه سال 1383 18:56
سلام حالتون خوبه دوستان عزیز ای کاش ... ای کاش می شد محبت را از پشت ویترین شیشه های چاپلوسی و تملق برداشت و بدون دریافت هیچ وجهی در اختیار دیگران قرار داد. ای کاش می شد در دل تابلوی بزرگ محبت را نصب کرد ای کاش هنگامی که پدر به خانه می آید پاکتی از محبت در دست داشته باشد و آن را به مادر بدهد و بگوید : محبت را بین بچه...
-
تقدیم به...
شنبه 8 اسفندماه سال 1383 21:40
تقدیم به عزیزترینم S گریه آخرین پناه واسه دلتنگی هام کاش پاره کاغذی بودم که به دست تو می رسیدم تا در وقت خواندن آن ، به چشمهایت نگاه می کردم و در عمق دریای چشمانت غرق می شدم کاش یک پرنده بودم که می توانستم به آزادی پروبال بزنم کاش ابر بودم که همیشه در فضای دلت سیر می کردم آری محبوبم، من آرزویم این است که همه چیز تو...
-
شعر سهراب
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1383 22:25
سلام به همه دوستای عزیزم ماه محرم رو به همه عزیزانم تسلیت میگم و امیدوارم که روزای محرم روزهایی سرشار از نعمت و بخشش براشون باشه یه شعر از سهراب رو براتون اینجا نوشتم که امیدوارم خوشتون بیاد غربت ماه بالای سر آبادی است ، اهل آبادی در خواب. روی این مهتابی ، خشت غربت را می بویم. باغ همسایه چراغش روشن، من چراغم خاموش ،...
-
بی حوصله
شنبه 24 بهمنماه سال 1383 09:13
سلام به همه دوستان عزیزم توی این مدت کم که توی بلاگ اسکای هستم چند تا دوست پیدا کردم و خوشحالم از این قضیه امروز اصلا حوصله نداشتم که اینجا چیزی بنویسم راستی تا یادم نرفته رشتم هم ریاضی بود ولی خوب یه بیت شعر می نویسم لحظه ای با من باش تا از آن لحظه برویم تا گل یا علی فعلا خدا نگهدار
-
معرفی
جمعه 9 بهمنماه سال 1383 22:44
نام: علی فامیل : .... سن : ۱۹ شغل : بیکار و پشت کنکوری ( مثلا درس می خونم واسه کنکور ) علاقه مندی ها : کامپیوتر و اینترنت و گشتن و مسافرت رو هم خیلی دوست دارم تنفر : از آدم های دورو متنفرم رنگ مورد علاقه : آبی اهل : مینودشت - استان گلستان ( تقریبا ۶۰۰ کیلومتری تهران ) خوب دیگه فعلا همینا بسه و بقیش رو هم اگه خواستین...
-
یادداشت اول
جمعه 9 بهمنماه سال 1383 22:08
سلام به همه دوستان عزیزم در بلاگ اسکای و بقیه دوستان بعد از مدتها تونستم عضو بلاگ اسکای بشم و خوشحالم حالا میام و شروع می کنم منتظرم باشین