می شود...

سلام

سلامی به گرمی خورشید به همه دوستانم و سلامی خاص برای ...

دوباره یه سال دیگه هم رد شد و سال جدید اومده

هیچ با خودتون فکر کردین که توی این سالی که گذشته چی بدست آوردین و چی از دست دادین؟

هیچ وقت شده که از خودتون بپرسین توی سال 83 چند نفر از دستتون به گریه افتادن و چند نفر از دستتون خوشحال ؟؟

من که راستش رو بخواین نشده

ولی میخوام الان فکر کنم

فکر کنم به سالی که گذشته

...

می شود

می شود رنگ نگاه یاس را با نگاه آبیت پیوند داد

می شود در باغ همپای نسیم به شقایق یک سبد لبخند داد

می شود با بال سرخ عاطفه تا فراسوی افق پرواز کرد

می شود با یاری حسی لطیف عشق را با یک تپش آغاز کرد

می شود در بیکران آسمان شعر سرخ یک شقایق را سرود

می شود در مرز یک آشفتگی جان فدای غنچه ای تنها نمود

می شود با دستی از جنس بهار تک تک پروانه ها را تاب داد

می شود با جرعه ای از اشک شوق باغ سرخ لاله ها را آب داد

می شود با یک نگاه ماندگار از طلوع شهر رویا شعر گفت

می شود گل های دل را آب داد می شود تا آبی دریا شکفت

می شود در جاده های آرزو مثل بید پاک و مجنون تاب خورد

می شود قویی غریب و تشنه بود از لب دریاچه دل آب خورد

می شود از شهر پاک پنجره سوی حسی ماندنی پرواز کرد

می شود همبازی پروانه شد برگهای لادنی را ناز کرد

می شود یک شاخه گل را هدیه داد می شود با خنده ای پایان گرفت

می شود یک لکه ابر پاک بود می شود آبی شد و باران گرفت

پس بیا دنیای پاک قلب را جایگاه رویش گلها کنیم

با نگاهی روح را رنگی زنیم، با تبسم خانه را زیبا کنیم

معنی این حرف ها یعنی بیا، از تما کینه ها عاری شویم

زخم یک پروانه را درمان کنیم در کویر سینه ای جاری شویم

 

راستی هر کدوم از دوستان که مایل به تبادل لینک هستش و یا لینک منو توی وبلاگش قرار داده لطفا خبربده تا من هم این کار رو بکنم

بازم از لطف همتون ممنونم

علی

سال نو

یا مقلب القلوب والابصار

یامدبر اللیل والنهار

یا محول الحول والحوال

حول حالنا الی احسن الحال


سلام به همه دوستان عزیزم

پیشا پیش حلول سال نو رو به همه دوستان و همراهان تبریک میگم و سالی سرشار از زیبایی و برآورده شدن آرزو براتون آرزو می کنم.

البته اگه این بلاگ اسکای بزاره

امیدوارم دیگه قاتی نکنه و همیشه درست باشه

 

سفر به رویا

برای چندمین بار از تو گفتم           

که شهر عشق تو پایان ندارد

به یادت هست زخمی بر دلم هست

که جز لبخند تو درمان ندارد

تمام سرزمین آرزو را

به دنبال گلستان تو گشتم

میان سقف گیتی را گشودم

پی یک قطره باران تو گشتم

تو چون یک واژه نیلوفری رنگ

میان دفتر دل ماندگاری

اگر شهر نگاهت فرصتی داشت

به یادم باش در هر روزگاری

پروانه ات خواهم ماند – صفحه 107 -  مریم حیدرزاده

 

برای بهترین ...

قلم

سلام به همه دوستان خوبم

از لطفی که نسبت به من و وبلاگم دارین یه دنیا ممنونم.

 

اینک قلمی از استخوانهایم می تراشم و برگی از دفتر قلبم پاره می کنم تا برای عزیزترین خود قطعه ای از مهر و محبت بنگارم‌:

اگر باران بودم آن قدر می باریدم تا غبار غم ها را از دلت می شستم.

اگر گل بودم شاخه ای از وجودم را به عنوان هدیه به تو می دادم.

اگر عشق بودم آهنگ دوست داشتن را برایت می خواندم.

اگر اشک بودم همچون ابرهای بهاری به یادت می گریستم.

ولی افسوس که نه بارانم ، نه گل ، نه عشق و نه اشک

ولی با این وجود هر چه هستم تو را به اندازه آسمان ها از زمین تا کهکشانها دوست دارم.

 


خدایا وقتی که دل گرفته و غم دار است ، وقتی همه دوستان دشمنند وقتی که سوختن تنها علاجش ساختن است، وقتی دوست داشتن پایانش جدایی و از یاد بردن است، خدایا وقتی در هر کاری چاهی نهان است و آسمان بالای سرت از درد، دلهای گرفته سیاه است به چه چیز می توان دل را خوش کرد، پس نا امیدانه به سویت می شتابم و از تو می خواهم یاری ام کنی و از این ظلمت و تنهایی رهایی ام بخشی ...